یکی از مواردی که خیلی سوال میشود و گاه به عنوان یک مسئله مجهول به آن نگریسته میشود ، مسئله هنر اسلامی میباشد و گاه مثل یک قول به آن نگاه میکنند . در حالی که شناخت به اینگونه هنرها چندان هم سخت نیست . و قبل از بیان اصل مطلب لازم است مقدمتاً مثالهایی را بزنم .
مشکل این دهه و تبلیغات منفی معاندین خیلی از جوانان ما را از اصل موضوع دور کرده و باعث شده فکر کنند هنر اسلامی یک مسئله غریب است .
معمولا ما در را بطه با هر مسئله ای به متخصصین رجوع میکنیم ( بیمار میشویم ، با توجه به نوع بیماری به متخصصش رجوع میکنیم ، وسیله برقیمان خراب میشود ،با توجه به نوع وسیله برقی ، به تعمیرکارش رجوع میکنیم ، برای لباس ، با توجه به سلیقه خود و نوع لباسی که میخواهیم ، به خیاطش رجوع میکنیم ، و خیلی موار دیگر ، و در مذهب به غیر اسلام ، مریدان هر مکتب و مذهبی به متخصصین خود در آن مکتب و مذهب رجوع میکنند .
اما وقتی بحث اسلام میشود همه خود را متخصص ، عالم ، فقیه و مرجع میدانند و حتی به متخصصین میتوپند که مگر شما چه میدانید که ما نمیدانیم ، و به هر صورتی میخواهند به همه بقبولند که ما علمی بیشتر از علم فقها داریم .البته این خود دلیل بر حقانیت اسلام و خطری که برای مستکبران دارد میباشد. چرا که تمام توان خود را گذاشته اند که اسلام را یک مکتب و مرام خورد معرفی کنند . چرا که در طول تاریخ و خصوصاً صده اخیر بیشترین ضربه ای که مستکبرین خوردند از اسلام ، بخصوص شیعه بوده است . و طبیعیست که وقت خود را صرف از بین بردنش بکنند. البته به این مقوله سیاسی در آینده مستقلاً خواهم پرداخت ، ولی در این مبحث و بحث هنری که داریم در همین حد اشاره میکنیم که برای رسیدن به هنر اسلامی نیز باید اصول آن را از متخصصین آن فرا گرفت .
در کلیت قضیه همین بس که هر عملی که در راستای افکار و اعتقادات اسلامی نباشد ، طبیعتاً اسلامی نیست ، در هنر نیز همین طور است . و باید یک هنرمند اسلامی ، حداقل در مبانی اعتقادیش آگاهیهای اولیه و لازم را داشته باشد و از همه ابزارهای هنری با توجه به فکر و اعتقادش استفاده نماید.
البته گاه هنرمندان ما به تقلید از دشمنان میگویند هنرمند نباید محدودیت داشته باشد. و چون این فکر از امور حسی آنان سرچشمه میگیرد ، حتی به این حس که از یک محدود دیگر سرچشمه میگیرد ، توجه نمیکنند . و حتی به عنوان یک متفکر آزاد نمیخواهند قبول کنند که اصولا ً این دنیا ، دنیای محدودیتهاست. واین محدودیتها برای هرکسی به یک نوعی موثر است و خاص هنرمندان نیست . فقط اسلام برای هنرمندانش این محدودیتها را به گونه ای خاص و رنگ و بوی دیگری تعریف کرده . و چون فرقش با دیگر محدودیتها اخلاقی تر است به مزاج دیو سیرتان خوش نماید و فکر میکنند بی بندو باری ، هنری تر است .
بعضی از هنر فقط موبلند کردن را یاد گرفته اند و تا در یک کلاس هنری ثبت نام میکنند ، با سلمانیها قهر میکنند......بعضی در موسیقی فکر میکنند هرچه به موسیقی غربی نزدیکتر شوند و یا هرچه هجو تر یا به تعبیر عامیانه هچلهف بخوانند و بنوازند ، هنری تر و با کلاس تر شده اند ..........و یا بعضی از هنرپیشه ها فکر میکنند هر چه مثل هنرپیشه های هالیودی بی حیا تر شوند ، هنرمند تر شده اند . و بعضی عکاسان ما فکر میکنند اگر عکسهایشان بویی از مستهجن بودن بدهد و طالبین بیشتر داشته باشد ، هنرمند تر هستند . و غربیها نیز برای ترویج اینگونه فسادها به هنرمند نمایان اینگونه ، ،، پر و بال بیشتری میدهد تا بیشتر به افکار پاک ایرانی لطمه بزند .
اگر دقت کنیم میبینیم که حتی در افکار ذکر شده ، مشکل عدم شناخت به مبانی میباشد . و به جرعت میتوان گفت حاقل 40% اهل هنر ما در مبانی نزدیک به صفر هستند و حتی خدایی را که قبول دارند را نمیتوانند ثابت کنند ، جه برسد به اینکه بخواهند هنر اسلامی را درک کنند . (البته اگر این جمله آخر را تند بیان کردم ، به این دلیل بود که شاید تلنگری جدی باشد )
بنابراین من فکر میکنم اهل هنر جدای از تخصص هنری باید در شناخت مبانی دینی خود نیز همت ویژه بگذارند . البته در این خصوص از دو منظر دیگر قبلاً مطلب نوشته بودم و در آینده نیز از دیدگاههای دیگر مطلب خواهم نوشت . ولی دوست دارم این بررسی به صورت سوال و جواب باشد ، و همچنین دوست دارم سوال کننده بیغرض باشد و دنبال حقیقت و واقعیت . که در این صورت جواب من نیز برای او قابل هضم تر است .
اما در پایان این نکته را متذکر میشوم که در مطالب آینده که به این موضوع بخواهم بپردازم ، در رابطه با خواص و راههای شناخت هنر اسلامی به تفکیک هنرها بیشتر خواهم پرداخت . و فکر میکنم در آن روش تفکیکی منظورم بهتر رسانده شود . ولی باختصار میگویم که گاه ما در یاد گیری هنر سالهای سال وقت میگذاریم و بعد از اینهمه سال به این نتیجه میرسیم که هنوز خیلی چیزها مانده که وقت نکرده ایم آن را فرا گیریم . ولی وقتی صحبت بر سر درک روح هنر میشود متاسفانه فکر میکنیم که باید در یک جلسه و گاه یک ساعت بفهمیم. و اگر در آن یک ساعت و یا یک جلسه نفهمیدیم ، دیگر خود را خسته میبینیم و بدنبال همان ظاهر هنر میرویم که مشهود تر است و خودنمایی و معروفیتش بیشتر است. و همین باعث میشود عمده هنرهای ساخته شده دست ما ثبات تاریخی نمیگیرد و زود فراموش میشود . بنابراین حتی یک هنر منفی و بد هم باید در پی ان یک فکر و هدف سنجیده باشد . چه برسد به هنر اسلامی که باید بیانگر واقعیتها و حقایق عوالم باشد.(آنگونه که خدا دوست دارد).